باغ موزه مینیاتور
جمعه صبح رفتیم باغ موزه مینیاتور پارک خیلی قشنگی بود و از شانس ما خلوت حسابی خوش گذروندیمو کلی عکس انداختیم این عکسای سوین ...
نویسنده :
حدیث
9:50
پارک ژوراسیک
دیروز رفتیم پارک ژوراسیک (دایناسورهای متحرک) مامانی هم با خودمون بردیم حسابی ازاومدن مامانی خوشحال شدی، دایناسورا سنسور داشتن با نزدیک شدن افراد بهشون تکون میخوردن و صدا در میاوردن منم از خونه نگران بودم یه وقت شما بترسی که خوشبختانه بیشتر تعجب کرده بودی و اصلا نترسیدی به همشون سلام میکردی تا صداشون در میومد البته قسمت دایناسور سواری هر کاری کردیم سوار نشدی وگفتی میترسم ولی درکل بهت خوش گذشت وحسابی شارژشده بودی ...
نویسنده :
حدیث
9:54
پارک
جمعه با بابا حمید دوتایی رفتید پارک حسابی بهت خوش گذشته بودکلی با سه چرخت بازی کرده بودی ...
نویسنده :
حدیث
9:45
هندوانه
تو مسیر قزوین زنجان یه آلاچیقایی بود که هندوانه و خربزه میفروختن و همون جاهم میتونستی بشینی و بخوری بابا حمید و توهم که عاشق هندوانه دیگه تا چشمتون خورد به این آلاچیقا رفتین خرید البته انصافا هندوانه هاش شیرین و قرمز و خنک بود و تو اون هوای گرم مچسبید ...
نویسنده :
حدیث
9:27
سفر به آذربایجان شرقی
تعطیلات عید فطر تصمیم گرفتیم بریم سمت تبریز صبح جمعه حرکت کردیم هوا بسیار خنک در یه مسیرهایی بارانی بود دوشب تبریز بودیم از اونجا رفتیم جلفا و منطقه آزاد ارس و شب سوم هم رفتیم بناب که به کبابش معروف است و الحق که تعریفی است صبح به سمت مراغه حرکت کردیم بر خلاف تصور من مراغه بسیار بزرگ و به روز بود درادامه هشترود و بعد از یه شب اقامت به سمت تهران برگشتیم اینم عکسا... ...
نویسنده :
حدیث
9:04
مترو
جمعه میخواستیم برا خرید بریم بیرون وقتی سوار ماشین شدیم دیدیم هوا خیلی گرمه حتی کولرماشینم جواب نمیده تصمیم گرفتیم اولین ایستگاه مترو که رسیدیم ادامه مسیرو با مترو بریم و این اولین تجربه سوین گلی بود که مترو سوار میشدی با تعجب به اطراف نگاه میکردی چندتا عکس ازت گرفتم البته کیفیتشون خیلی خوب نیست ...
نویسنده :
حدیث
9:30
تعطیلات خرداد 94
اول خرداد ماه عقد عمه لیلا بود ایشالله که خوشبخت بشه هر هفته ما مهمونی و پاگشا دعوت بودیم این سه روزتعطیلی هم بیشتر مهمونی بودیم و فقط یه دوساعتی تونستیم ببریمت پارک که حسابی سرسره سواری کردی اینم چندتا عکسی که ازت تو پارک گرفتم ...
نویسنده :
حدیث
9:17
دیگه خانم شدی
عروسک مامان دیگه حسابی خانم شده و الان یه هفته س فقط شبا پوشکش میکنم هفته گذشته یه چندروزی بیرون روی داشتی من چون دیدم بدنت ملتهب شده دیگه پوشکت نکردمو دیدم هر بار نیاز بود میگفتی دستشویی خلاصه به همین راحتی سوین مامان از پوشک گرفته شد قربونت بره مامان که همه مراحل رشدت بی دردسر یکی یکی سپری شد و شدی خانم خانومای خونمون
نویسنده :
حدیث
9:59