لابه لای خاطرات
امروز داشتم عکساتو نگاه میکردم و با خودم خاطرات با تو بودن را مرور میکردم این دوتا عکستو دیدیم گفتم برات ثبتشون کنم . ...
نویسنده :
حدیث
9:55
حرف دل
من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو من به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا دیگری تو من در این دنیا دو چیز می خواهم یکی تو و دیگری خوشبختی تو ...
نویسنده :
حدیث
11:53
برای سوینم
تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر مثل تقدیر، مثل قسمت، مثل الماسی که هیچکس واسه اون نذاشته قیمت ...
نویسنده :
حدیث
11:14
خوب، بد،زشت
دیروز بعدازظهر رفتیم پارک شما حسابی بازی کردی و اصلا رضایت نمی دادی از تاب سواری دل بکنی و خلاصه تا جایی که انرژی داشتی بازی کردی اینم عکسایت قبل از رفتن به پارک واینم عکسای توپارک تا اینجا همه چیز خوب بود بعد از این که اومدیم خونه من در گیر آشپزی بودم که صدای گریه تورو شنیدم با صورت خورده بودی تو سه راهی اون قسمت صورتت متورم شده بود من و بابایی حسابی دست و پامونو گم کرده بودیم هرکاری کردیم یخ بذاریم روصورتت نذاشتی وقسمت زشت اینکه من و بابا حمید هرکدوم اون یکیو محکوم به بی دقتی و بی توجهی می کردیم البته بعداز اینکه تورو خوابوندیم کلی خندیدیم که چقدر دست و پامونو گم کرده بودیم و خد...
نویسنده :
حدیث
10:06
لیله الرغایب
امشب شب آرزوهاست منم هرچی فکرکردم دیدم آرزویی به جز سلامتی و خوشبختی تو ندارم وقتی داشتم می خوابوندمت با خدا حرف میزدم و آرزو می کردم یه لحظه دیدم جنس آرزوی سالهایی که تو رو دارم با آرزوهای قبل چقدر متفاوته الان با تمام وجود فقط برای تو آرزو میکنم شاید دلیلش اینه که خوشبختی و سلامتی تو یعنی رسیدن به تنها آرزوی من و پدرت عزیزم تو را با تمام وجود دوست دارم
نویسنده :
حدیث
23:50
شهربازی
تو ایام عید بعد از برگشتن از مسافرت یه روزبا باباحمید بردیمت شهربازی که البته فقط یه چندتا وسیله بازی مناسب سنت داشت قربونت برم اینم عکساش که تو این مدت یادم رفته بود برات ثبتشون کنم . ...
نویسنده :
حدیث
11:43
استقبال کردن
من و بابا حمیدت عاشق اون لحظه ای هستیم که وقتی از سرکارمیایم شما یه جیغی از سرشادی میکشی دست میزنی و بعدش میچرخی به طوری که ما نگران میشیم سرت گیج بره و بخوره به جایی چه استقبال دلچسبی چقدر احساس زیباتو قشنگ به ما نشون میدی و منتقل می کنی اون لحظه واقعا خستگیمون در میره از خدا می خوام همیشه تورو برای ما نگه داره وازت محافظت کنه آمین ...
نویسنده :
حدیث
11:21
پرنسس من
پرنسس من دیگه به خوبی کاربرد همه وسایلو میدونی و بلدی چه جوری ازشون استفاده کنی مثلا هر زمانی که دلت بخواد با کنترل تی وی رو روشن میکنی البته هنوز نمی تونی کانال عوض کنی یا هربار من جارو برقی میکشم شماهم به من کمک می کنی در گردگیری کردن، اتو کشیدن و... خلاصه واسه خودت خانمی شدی هزارماشالله ...
نویسنده :
حدیث
11:05